در این مقاله دکلمه ای از شعر زیبای استاد هوشنگ ابتهاج را قرار داده ایم.
احتمالا تابحال شعر " من نمیدانستم معنی هرگز را " را در شبکه های اجتماعی مختلف دیده و شنیده اید.
امیدواریم لذت ببرید و در نهایت نظرات خودتون را برامون در انتهای این صفحه بنویسید
خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم
یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود برخواهد گشت
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه…
دکلمه این شعر زیبا را میتوانید به صورت آنلاین گوش بدین
همچنین ویدیو این کار را میتوانید از آپارت الف قاف تماشا کنید